بُرشی از کتاب "در انتهای سراب"| مقاومت با تمام توان
از لحظهِ حمله صبح تا به حالا بچه ها چیزی نخورده اند. سنگرها پناهگاه مرگ و زندگی هستند اما دشمن حمله هایش را هم چنان ادامه می دهد، بچه ها به صورت گازی انبری در محاصره افتاده اند و دشمن به طور کامل بر بچه ها مسلط شده. بی سیم چی خبر را به مقر رله می کند. بچه با تمام توان مقاومت می کنند. در نهایت مجبور به عقب نشینی می شوند و عملیات شکست می خورد. فرماندهان وارد شور می شوند، تیمسار فلاحی طرح سد آب را مطرح می کند، این روشی بود که در جنگ جهانی دوم استفاده شده بود.
وی اظهار داشت که باید سد دز را بشکنیم یا دریچه ها را باز کنیم و زیر پای و عراقی ها بیندازیم تا مانع پیشروی عراق به سوی اهواز شویم، اما مورد قبول سایر فرماندهان واقع نشد، قبلاً عملیات دیگری در 16 دی ماه انجام شد تحت عنوان هویزه - تنومه، که در آن باید ارتش ایران شهر هویزه و پادگان حمیدیه را ازاد می کردند و تا 4۰- ۳۰ کیلومتری عمق کوشک و طلائیه پیش می رفتند و عراق را به مرزهای بین المللی باز می گرداندند.
عملیات آغاز می شود و بچه ها با اراده و عزمی راسخ پیش می روند. هزار اسیر عراقی می گیرند اما ارتش عراق با تیپ ۱۰ زرهی و تانک های T72که آر. پی. جی به آن اثر نمی کرد پاتک کرده و قوای ایرانی را مجبور به عقب نشینی می کند و بسیاری از بچه های رزمنده که اکثرا دانشجویانی بودند که در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا دخالت داشتند در محاصره افتاده و شهید می شوند.
عملیات شکست می خورد. رکود را جبهه و شکست های پیاپی روحیهِ همه را نابود کرده است، دبیر کل سازمان ملل از ایران خواسته قطعنامه صلح را بپذیرد و آتش بس اعلام کند اما فرماندهان نمی پذیرند. چرا که 4 استان ما در دست عراق است و این قبول آتش بس ایران را در آستانهِ سقوط قرار می دهد. از یک طرف هیات مذاکره کنندهِ صلح وارد ایران شده و تهدید می کنند که در صورت اصرار ایران به جنگ احتمال دارد. بیست سال دو کشور در گیر جنگ باشند اما ملت ایران چارهای جز دفاع از آب و خاکش نداشت.
رسول از این عملیات برنگشته، وارد عملیات بعدی می شد. عشق به ایران به خصوص خرمشهر قلبش را لبریز کرده بود. وقتی حضور دشمن را در خاک وطنش میدید خون در رگ هایش به جوش می آمد.